وقتی افراد احساس دیدهشدن و درکشدن کنند، دیگر نیازی ندارند با رفتارهای آسیبزا برای این دیدهشدن «بجنگند». بزرگسالان هم، مانند کودکان، وقتی حس کنند کسی دوستشان ندارد، ممکن است احساساتشان را به عمل درآورند.
همدلی مستمر به معنای این است که ما قادر باشیم آن چیزی را که پشت رفتارهای مخرب است ببینیم و به یاد داشته باشیم که اتفاقی که در حال وقوع است یک علت عمیقتر دارد و بتوانیم انسانی را که زیر این رفتارها در حال درد کشیدن است ببینیم.
وقتی مراجعی دارم که رفتار مجرمانهای انجام داده است، حتی جرم سنگین، این فرصت منحصربهفرد را پیدا میکنم تا ریشۀ رفتارهای او را پیگیری کنم و در پس آن به انسانی برسم که احتمالاً هیچگاه احساس دوستداشتنیبودن نداشته است. این فرصت را دارم تا بهگونهای در کنار او باشم که احتمالاً هیچکس دیگری نبوده است. از مثال جرائم خشن استفاده کردم چون این جرمها معمولاً دشوارترین مسائل برای درمانگران هستند.
وقتی به انسانی که زیر این رفتارهای ناسالم است نگاه میکنم، میتوانم بافتی را پیدا کنم که همدلی میتواند در آن جریان یابد. میدانم که همۀ مجرمان از رفتارشان پشیمان نیستند. اما این را هم میدانم که بهترین شانسم برای کمک به دیگری این است که بتوانم راهی برای همدلی با او پیدا کنم.
انسانها وقتی آسیب دیدهاند، این توانایی را دارند که کارهای آسیبزا بکنند. بهتجربه دریافتم که اکثر اوقات، آنها فقط به کسی نیاز دارند که از لحاظ هیجانی کنارشان باشد و درکشان کند و انسان دردمندی را که آن زیر است ببیند.
وقتی حس کنند که دیگران آنها را قضاوت میکنند و برچسب آسیب روانی روی آنها میگذارند، به این باور میرسند که هیچکس در کنارشان نیست، هیچکس آنها را نمیبیند، درکشان نمیکند و درنتیجه، هیچکس قادر نیست واقعاً به آنها کمک کند. بسیاری از افراد نومیدانه نیاز دارند همانطور که هستند دیده شوند، حتی وقتی کار اشتباه یا آسیبزایی کرده باشند.
ما، در مقام درمانگر، مراجعانی داریم که کارکردن با آنها دشوارتر از بقیه است. برخی مراجعان چالش بیشتری برای اعتقادات شخصی و شخصیت ما ایجاد میکنند و برخی هم سنگر میگیرند و در مقابل کمک ما مقاومت میکنند. این میتواند برای ما معذبکننده و گاهی سخت باشد.
ما همیشه امکان این را نداریم که مراجعمان را خودمان انتخاب کنیم. نمیتوانیم فقط با مراجعانِ بامزه و راحت که برای رشد شخصی آمادهاند کار کنیم. حتی در آموزشهای بالینی و برنامههای آموزشی سطحبالا، ما فقط یاد میگیریم روی یک خط باریک راه برویم و فقط تعادل را حفظ کنیم.
درست است که موقعیتهایی وجود دارد که در آن ما باید مراجعانی را که درمانشان در توان ما نیست به دیگران ارجاع بدهیم، اما این را هم آموختهایم که ردکردن مراجع صرفاً به این علت که او دشوار یا «مقاوم» است خلاف اصول اخلاقی است.
اگر شما هم مراجعان چالشبرانگیزی دارید که نمیخواهند تغییر کنند، نسبتبه مسئولیتپذیری رفتارهایشان مقاومت میکنند، بهسختی میپذیرند که خودشان بخشی از مشکل هستند، یا توانایی همدلی شما را زیر سؤال میبرند، “کتاب همدلی مستمر در رابطه درمانی” کمکتان میکند که بتوانید راهی برای همدلی با آنها پیدا کنید.